راه حل اعدام است یا مدیریت دانش

فهرست مطالب

دقیقه زمان تقریبی مطالعه

خبرگزاری ها در هفته گذشته مملو از خبرهای متمرکز بر تجاوز و قتل دو دختربچه هم نام در دو نقطه مختلف کشور بود. اخباری تکان دهنده که ذهن هر خواننده سالم الحالی را شکنجه می دهد. این نوشته نه یک انزجارنامه از اعمال اینچنینی است نه قصد دارد نگاهی به ریشه های وقوع این پدیده در جامعه ما داشته باشد. کار ما مدیریت دانش است. این نوشته تنها می خواهد تلنگری به ما بزند تا به این بیندیشیم آیا در یک جامعه دانش بنیان، راه حل اعدام است یا مدیریت دانش.

تا آن جایی که به خاطر دارم سالی یکی دو مورد از این گونه اتفاقات فاجعه آمیز را در تیترهای خبری دیده ایم. از جناب خفاش شب بگیرید تا بیجه، از اسیدپاشان اصفهان تا این آخری ها که هر یک علامت های سوال بزرگتری را در برابر عقل جمعی ما قرار می دهد. جامعه شناس نیستم اما به عنوان یک متخصص مدیریت دانش، نکته واضح این است که در هر کدام از این رویدادها داده ها، نکات یا درس آموخته هایی وجود دارد. اگر در ماتریس (اشاره به سه گانه ماتریس)، زندگی می کردیم، معمار کبیر سیستم حتما در برنامه ماتریس، نقاط کنترلی می گذاشت تا به قول اسمیت (Agent Smith) اگر در بین ساکنین ماتریس ناهمگونی ها یا اتفاقات خلاف قاعده ای رخ دهد (Anomaly) سیستم به دنبال ریشه های آن بگردد تا در دفعات بعد از بروز آن جلوگیری کند.

راه حل اعدام است یا مدیریت دانش ؟

نظام قضایی ما این رخدادها را با دقت و سرعت کافی بررسی کرده و حکم هایی صادر می کنند اما پرسش من این است که آیا راه حل اعدام است یا مدیریت دانش ؟ پس جایگاه یادگیری جامعه و سیستم اجتماعی ما از این رخداد ها کجاست؟ افرادی که این گونه به زیر خاک می فرستیم منبع مناسبی از دانش تلویحی یا Implicit Knowledge درباره چگونگی شکل گیری چنین رفتارهایی هستند.

اگر در اینترنت واژه های Knowledge Management و Combating Crime and Terrorism را جستجو کنید؛ صدها مقاله علمی می بینید که با مشارکت محققان، دانشگاه ها و نهادهای مختلف برای تحلیل داده ها و شناسایی الگوهای مختلف و ریشه های بعضا نامرتبط این رخدادها انجام شده است. این دانش استخراج شده در برنامه های عملیاتی متعددی برای پیشگیری از وقوع رویدادهای بعدی مورد استفاده قرار می گیرد و از سیستم های اطلاعاتی به هم پیوسته ای در سطح گسترده برای شناسایی الگوها و روندهای مستعد در بروز رفتارهای خشونت آمیز استفاده می شود.

اگر تعهد به یادگیری در تمام شئون زندگی داشتیم شاید راهکار درست این بود که علیرغم صدور حکم اعدام برای این افراد، حداقل فرجه ای یکساله به مجموعه ای از دانشمندان عصب شناس، روانشناس و جامعه شناس می دادیم تا هر گونه تست و آزمایش ممکن را بر روی این افراد انجام دهند تا الگوهایی استخراج گردد.

سپس با استفاده از این الگوها به دنبال شناسایی آسیب ها و ریشه های اجتماعی در بخش های مختلف مانند آموزش و پرورش، محیط های کار و می گشتیم تا علاج واقعه را پیش از وقوع در دست داشته باشیم. شاید ریشه رفتار نابهنجار پسر 17 ساله با ستایش 6 ساله، نقطه ای تاریک در کودکی او بوده که با مشاوره و توجه در همان زمان یا در دوران رشد وی امکان داشت احتمال وقوع این رویداد کاهش پیدا کند.

اما متاسفانه ما راه ساده تر را انتخاب کرده ایم و تنها راه حل این گونه کنش ها را حذف کردن منبع دانش و تخلیه آنی اندوه بر سر فردی می دانیم که خود معلول رویدادهایی است که الگووار تکرار می شود. شاید بهتر است بدانیم جامعه ای در مسیر رشد و تعالی فرهنگی و اجتماعی گام بر می دارد که به پدیده ها نگاه تحلیلی و یادگیرانه داشته باشد نه نگاه چکش وار و مجازات گونه صرف.

 

پانویس:

دیدگاه های نویسنده در نوشته فوق به هیچ وجه نافی صدور احکام جزایی و اجرای آن برای تسلی خاطر بازماندگان قربانی و کل جامعه نیست.

 

 

یک پاسخ

  1. آقای خشایار جهانیان عزیز
    با سپاس و تشکر بابت از مطالب زیبا و آموزنده ای که میگذارید.
    متشکرم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *